شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

نماز

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

اثار و برکات نماز (بخش هفتم )

2- تاثیر نماز و دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای پیروزی در جنگ:

در سال پنجم از هجرت که احزاب و گروههای مختلف شرک و نفاق با هم هم پیمان شده با لشکری مجهز برای سرکوبی و نابودی مسلمانان به طرف مدینه حرکت کردند مسلمانان قبل از رسیدن آنها مطلع شدند و خندق (کانال بزرگ) اطراف مدینه کنده شد قریش با ساز و برگ کامل نظامی مغزورانه در حال نزدیک شدن به مدینه بودند و مدینه را در محاصره خود قرار دادند ارتباط مدینه با اطراف قطع شد حدود یک ماه جریان به همین منوال ادامه یافت کم کم خوراکی ها به پایان رسید، هوا سرد بود، رنجها و دشواریهای فراوانی مسلمانان را فرا گرفت. حذیفه یکی از یاران هوشیار و زبردست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید وحشت و گرسنگی و رنج و دشواریهای فراوانی ما را فرا گرفته بود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن شب مشغول نماز و راز و نیاز بود سپس به حاضران رو کرد و فرمود: آیا کسی هست که برود از سپاه دشمن خبری برای ما بیاورد؟ (با توجه به اینکه انجام این مأموریت بسیار خطرناک بود)، تا رفیق من در بهشت باشد. این جمله اخیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی تا رفیق من در بهشت باشد می رساند که این مأموریت سختی است.

2- تاثیر نماز و دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای پیروزی در جنگ:

در سال پنجم از هجرت که احزاب و گروههای مختلف شرک و نفاق با هم هم پیمان شده با لشکری مجهز برای سرکوبی و نابودی مسلمانان به طرف مدینه حرکت کردند مسلمانان قبل از رسیدن آنها مطلع شدند و خندق (کانال بزرگ) اطراف مدینه کنده شد قریش با ساز و برگ کامل نظامی مغزورانه در حال نزدیک شدن به مدینه بودند و مدینه را در محاصره خود قرار دادند ارتباط مدینه با اطراف قطع شد حدود یک ماه جریان به همین منوال ادامه یافت کم کم خوراکی ها به پایان رسید، هوا سرد بود، رنجها و دشواریهای فراوانی مسلمانان را فرا گرفت. حذیفه یکی از یاران هوشیار و زبردست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید وحشت و گرسنگی و رنج و دشواریهای فراوانی ما را فرا گرفته بود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن شب مشغول نماز و راز و نیاز بود سپس به حاضران رو کرد و فرمود: آیا کسی هست که برود از سپاه دشمن خبری برای ما بیاورد؟ (با توجه به اینکه انجام این مأموریت بسیار خطرناک بود)، تا رفیق من در بهشت باشد. این جمله اخیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی تا رفیق من در بهشت باشد می رساند که این مأموریت سختی است.
حذیفه گفت: سوگند به خدا به خاطر وحشت و گرسنگی و رنج بسیار که بر ما وارد شده بود هیچ کس جواب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نداد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا طلبید و مأمور این کارکرد و من نیز ناگزیر پذیرفتم به من فرمود: برای شناسائی دشمن برو و برای ما از آنها خبری بیاور و غیر از این کار، هیچ کاری انجام مده و به سوی ما بازگرد .
حذیفه می گوید من با تاکتیک مخفی کاری به سوی دشمن رفتم وقتی به نزدیک آنها رسیدم طوفان شدیدی برخاسته آن چنان که همه ابزار و وسایل جنگی و غذایی و چادرهای آنها را در هم ریخته و هر چیزی را به جایی انداخته است.
در این هنگام ناگهان فرمانده دشمن (ابوسفیان) از چادر خود بیرون آمد و فریاد زد هر کس بغل دستی خود را شناسائی کند تا جاسوس محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نباشند من پیش دستی کردم و به شخصی که در طرف راست من بود گفتم تو کیستی؟ (با توجه به اینکه شب بود و هوا تاریک) او هم گفت من فلان کسی هستم (با این کار دیگر کسی مرا نشناخت) آنگاه ابوسفیان گفت ای جمعیت قریش سوگند به خدا (البته منظورش خدایان خودشان که بتها بود) اینجا دیگر جای ماندن نیست حیوانات سم دار و بی سم ما هلاک شدند و از طرفی بنو قریظه (هم پیمانان سری ما) با مخالفت کردند و این طوفان هیچ پناهگاهی را برای ما نگذاشت.
ابوسفیان به قدری گیج و دستپاچه بود که با شتاب به سوی شترش رفت و به بسته بودن یک پای آن توجه نکرد و سوار بر آن شد و بعداً فهمید که پایش بسته است من در این هنگام به فکر افتادم که ابوسفیان را غافلگیر کرده و سر به نیست کنم که به یاد دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) افتاده که فرموده بود کار دیگری انجام مده. پس از شناسائی کامل دشمن به سوی پایگاه خود بازگشتم دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هنوز نماز می خواند پس از نماز فرمود چه خبر؟ من ماجرای دشمن را گفتم که طوفان الهی، تمام زندگی آنها را در هم ریخت و فرار را بر قرار ترجیح دادند.(39) آری همین نماز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که دشمن کاملاً آماده و تهاجمی را چنین به خواری و ذلت نشاند و این خود بالاترین قدرت سیاسی است برای رسول خدا اگر پادشاهان و فرماندهان نظامی و مسئولین کشورها به نیروها و تجهیزات و ادوات نظامی خود متکی هستند و قدرت سیاسی نظام خود را عوامل و مسائل مادی می دانند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم که یک فرمانده نظامی است در جنگ خندق یا جنگ احزاب و هم اول شخص حکومت اسلامی اما اقتدار سیاسی او در مرتبه اول توکل و اعتماد به خدا و استعانت از نماز است و این مطلب در دید و مرأی مسلمین و حتی دشمنان بود به این ترتیب نماز و دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمین باعث امداد غیبی بزرگی گردید و خداوند با لشکر طوفان فرشتگان نامرئی خود چنانکه در آیه 9 سوره احزاب به این امداد غیبی اشاره می کند دشمنان اسلام را با ذلت و خواری به فرار و همزیمت واداشت.

آثار و برکات نماز (بخش ششم)

فصل دوم: اثر سیاسی نماز:

1 - نماز مانور اقتدار مسلمین در برابر دشمن:

گرچه در بدونظر نماز یک عبادت فردی حساب شود اما همین نماز وقتی بصورت گروهی و جماعت آن هم در جبهه جنگ در برابر دشمن خوانده شود نوعی از قدرت معنوی مسلمین را به آنان نشان می دهد و این امر همان چیزی است که به دشمن می فهماند شما از این سلاح برخوردار نیستید. که این نماز اثر سیاسی دارد و باید هم خوانده شود تا هم قدرت معنوی برای سربازان اسلام باشد و هم مانوری از اقتدار آنان در برابر دشمن البته در جبهه جنگ آن هم با حالت آماده باش صددرصد در برابر دشمن خداوند متعال لطف و تفضل کرده به نیروهای رزمنده و نماز خوف را بر آنان واجب خواهد کرد که در آیه شریفه 102 سوره نساء این مطلب بیان گردیده است.

فصل دوم: اثر سیاسی نماز:

1 - نماز مانور اقتدار مسلمین در برابر دشمن:

گرچه در بدونظر نماز یک عبادت فردی حساب شود اما همین نماز وقتی بصورت گروهی و جماعت آن هم در جبهه جنگ در برابر دشمن خوانده شود نوعی از قدرت معنوی مسلمین را به آنان نشان می دهد و این امر همان چیزی است که به دشمن می فهماند شما از این سلاح برخوردار نیستید. که این نماز اثر سیاسی دارد و باید هم خوانده شود تا هم قدرت معنوی برای سربازان اسلام باشد و هم مانوری از اقتدار آنان در برابر دشمن البته در جبهه جنگ آن هم با حالت آماده باش صددرصد در برابر دشمن خداوند متعال لطف و تفضل کرده به نیروهای رزمنده و نماز خوف را بر آنان واجب خواهد کرد که در آیه شریفه 102 سوره نساء این مطلب بیان گردیده است.
و اذا کنت فیهم فأقمت لهم الصلوه فلتقم طائفه منهم معک و لیاخذوا اسلحتهم فاذا سجدوا فلیکونوا من ورائکم ولتأت طائفه اخری لم یصلوا فلیصلوا معک و لیاخذوا حذرهم و اسلحتهم ودالذین لو تغفلون عن اسلحتهم و امتعتکم فیمیلمون علیکم میله واحده و لا جناح علیکم ان کان بکم اذی من مطر او کنتم مرضی ان تضعوا اسلحتکم وخذوا حذرکم ان الله اعد للکافرین عذاباً مهینا.
یعنی: و هنگامی که (ای پیامبر) در میان آنها باشی و (در میدان جنگ برای آنها نماز بر پاکنی) باید دسته ای از آنها با تو (به نماز) برخیزند و باید سلاحهای خود را با خود برگیرند وهنگامی که سجده کردند (و نماز را به پایان رسانیدند) باید به پشت سر شما (به میدان نبرد) بروند آن دسته دیگر که نماز نخوانده اند (و مشغول پیکار بوده اند) بیایند و با تو نماز بخوانند و باید آنها وسایل دفاعی و سلاحهای خود را با خود (در حال نماز) حمل کنند (زیرا) کافران دوست دارند که شما از سلاحها و متاعهای خود غافل شوید و یک مرتبه به شما هجوم کنند. و اگر از باران ناراحت هستید و یا بیمار (و مجروح) باشید مانعی ندارد که سلاحهای خود را بر زمین بگذارید ولی وسایل دفاعی (مانند زره و کلاه خود) را با خود بردارید، خداوند برای کافران عذاب خوارکننده ای فراهم ساخته است.
از نظر شأن نزول این آیه شریفه اگر رجوع به تاریخ اسلام کنیم می بینیم که اثر بخشی سیاسی نماز در برابر دشمن تا چه اندازه می باشد. اما شأن نزول این آیه شریفه: این آیه هنگامی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد که آن حضرت با عده ای از مسلمانان به عزم مکه وارد سرزمین حدیبیه شدند جریان به گوش قریش رسید خالدین ولید با گروه دویست نفری برای جلوگیری از پیشروی مسلمانان به مکه در کوههای نزدیک مکه مستقر شد ظهر که شد بلال اذان گفت و مسلمانان نماز جماعت را با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواندند خالد از مشاهده این امر در فکر فرو رفت و گفت موقع نماز عصر که برای مسلمانان هم خیلی عزیز است باید از فرصت استفاده کرد و با یک حمله برق آسا در حال نماز کار آنها را یکسره کرد. در این همگام آیه فوق نازل شد و نماز خوف را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امر کرد که با مسلمانان بخوانند و با این برنامه نقشه دشمن خنثی شد گفته می شود خالدبن ولید با مشاهده این صحنه ایمان آورد و مسلمان شد.(38)
قرآن مجید نماز خوف را بصورت کلی بیان فرمود اما از سنت و روایات چنین استفاده می شود که طریقه خواندن نماز خوف به این صورت است که نمازهای چهار رکعتی تبدیل به دو رکعت شده گروه اول یک رکعت را با امام جماعت می خوانند و امام جماعت پس از اتمام یک رکعت توقف می کند و آن گروه یک رکعت دیگر را به تنهائی انجام میدهند و به جبهه جنگ باز می گردند. سپس گروه دوم جای آنها را می گیرند و یک رکعت نماز خود را با امام جماعت و رکعت دوم را به طور فرادی انجام می دهند. از مجموع مطالب مربوط به نماز خوف این نتیجه حاصل می شود که اهمیت نماز تا چه اندازه ای هست که حتی در جبهه جنگ هم نه تنها ترک نمی شود بلکه به جماعت خوانده می شود البته به جماعت واجب نیست اما از مستحبات فوق العاده مؤکد است. و می توان چنین استنباط کرد که علت تاکید بر این نماز آن هم به صورت جماعت و در جبهه یکی تقویت روحیه معنوی رزمندگان از نظر هماهنگی و نظم در هدف و یکی هم تاثیر بر دشمنان از نظر مشاهده اهتمام مسلمانان به وظائف خود حتی در میدان جنگ می باشد.

داستان درباره نماز

مورد اعتماد بودن نماز خوان

یک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی را برای کار استخدام کرده بود، کارگران بنا به وظیفه شرعی وقت اذان که می شد برای خواندن نماز دست از کار می کشیدند.

یک روز مهندس به آنها اخطار کرد که اگر هنگام کار نماز بخوانند آخر ماه از حقوقشان کسر می شود. کسانی که ایمان ضعیف و سست داشتند از ترس کم شدن حقوقشان نماز را به آخر وقت می گذاردند امّا عدّه ای بدون ترس از کم شدن حقوقشان همچنان در اوّل وقت، نماز ظهر و عصرشان را می خواندند.

آخر ماه، مهندس به آنها که همچنان نمازشان را اوّل وقت خوانده بودند، بیشتر از حقوق عادّی (ماهیانه) پرداخت می کند کسانیکه نماز خود را به بعد از کار گذاشته بودند به مهندس اعتراض می کنند که چرا حقوق آنها را زیاد داده است. مهندس می گوید:

اهمیّت دادن آنها به نماز و صرفنظر کردن از کسر حقوق، نشانگر آن است که ایمان آنها بیشتر از شماست و این قبیل آدم ها هرگز در کار خیانت نمی کنند همچنانکه به نماز خود خیانت نکردند.

مورد اعتماد بودن نماز خوان

یک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی را برای کار استخدام کرده بود، کارگران بنا به وظیفه شرعی وقت اذان که می شد برای خواندن نماز دست از کار می کشیدند.

یک روز مهندس به آنها اخطار کرد که اگر هنگام کار نماز بخوانند آخر ماه از حقوقشان کسر می شود. کسانی که ایمان ضعیف و سست داشتند از ترس کم شدن حقوقشان نماز را به آخر وقت می گذاردند امّا عدّه ای بدون ترس از کم شدن حقوقشان همچنان در اوّل وقت، نماز ظهر و عصرشان را می خواندند.

آخر ماه، مهندس به آنها که همچنان نمازشان را اوّل وقت خوانده بودند، بیشتر از حقوق عادّی (ماهیانه) پرداخت می کند کسانیکه نماز خود را به بعد از کار گذاشته بودند به مهندس اعتراض می کنند که چرا حقوق آنها را زیاد داده است. مهندس می گوید:

اهمیّت دادن آنها به نماز و صرفنظر کردن از کسر حقوق، نشانگر آن است که ایمان آنها بیشتر از شماست و این قبیل آدم ها هرگز در کار خیانت نمی کنند همچنانکه به نماز خود خیانت نکردند.

شهید رجائی، همیشه با نماز

روزی نزدیک ظهر به منزل شهید رجائی رفتم. ظهر، صدای اذان که شنیده شد، ایشان از جا برخاستند و برای اقامه نماز آماده شدند. ایشان را صدا زدند که: «غذا آماده است و سرد می شود. اگر اجازه می فرمائید، بیاوریم»

شهید رجائی در همان حال فرمودند: «خیر، بعد از نماز.»

نگاهی به صورت آرام و چهره متبسم شهید رجائی انداختم. با لبخند به من گفت: «عهد کرده ام هیچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم. اگر هم زمانی ناهار را قبل نماز خوردم و نماز را اول وقت نخواندم، فردایش را روزه بگیرم.»

ایشان همیشه می فرمودند: «به کار بگوئید وقت نماز است، به نماز نگوئیید کار دارم .[۱]

[۱]. کوتاه و خواندنی از نماز، نادر فاضلی، ستاد اقامه نماز، اول، ۱۳۷۷ به نقل از دکتر غلامعلی افروز، ص ۵۱

به یاد مناره، نماز خواند!

سید نعمت الله جزائری در کتاب انوار نعمانیه می‌نویسد: یکی از دوستان مورد اعتماد و عادلم گفت با خود فکر کردم که در حدیث وارد شده هر کس دو رکعت نماز او قبول شود عذاب نمی‌شود. تصمیم گرفتم به مسجد کوفه بروم در آنجا دو رکعت نماز با حضور قلب بخوانم و خود را از وساوس شیطان خالی نمایم، ناگاه به خاطرم گذشت که مسجد کوفه مناره ندارد، اگر کسی بخواهد مناره‌ای برای آن بسازد از کجا سنگ و گچ تهیه کند، بالاخره به فکرم رسید که از فلان محل بهتر می‌شود، تهیه نمود، کم‌کم تعیین کردم که در چند روز این مناره تمام می‌شود و سر مناره را چگونه می‌سازند.

همین‌که دو رکعت نماز تمام شد. متوجه شدم من هم از ساختمان مناره فارغ شده‌ام. فهمیدم به مسجد کوفه آمدم برای ساختن مناره نه برای دو رکعت نماز با حضور قلب .[۱]

[۱]. پند تاریخ، ج ۵، ص ۲۲۱.

داستان درباره نماز

قضا شدن نماز در سفر

شخصی خدمت امام صادق - علیه السلام- رسید، و برای انجام کاری استخاره کرد. از قضاء استخاره بد آمد. ولی اعتنا نکرد، و سفرش را که برای تجارت بود، آغاز کرد. اتفاقاً در سفر به او خوش گذشت، و سود بسیاری به دست آورد. وی از بد آمدن استخاره در شگفت ماند، از این رو پس از بازگشت، خدمت حضرت رسید و جریان را از ایشان پرسید. امام صادق - علیه السلام- لبخندی نموده و فرمودند: به یاد داری که در مسافرتت در فلان منزل آنچنان خسته بودی که خوابت برد. و وقتی بیدار شدی که آفتاب طلوع کرده و نماز صبحت قضا شده بود؟! اگر خداوند متعال آنچه را که در دنیاست به تو داده بود، جبران دو رکعت نماز قضای تو نمی‌شد .[۱]

[۱]. جبهه و جهاد اکبر، ص ۱۰۷.

قضا شدن نماز در سفر

شخصی خدمت امام صادق - علیه السلام- رسید، و برای انجام کاری استخاره کرد. از قضاء استخاره بد آمد. ولی اعتنا نکرد، و سفرش را که برای تجارت بود، آغاز کرد. اتفاقاً در سفر به او خوش گذشت، و سود بسیاری به دست آورد. وی از بد آمدن استخاره در شگفت ماند، از این رو پس از بازگشت، خدمت حضرت رسید و جریان را از ایشان پرسید. امام صادق - علیه السلام- لبخندی نموده و فرمودند: به یاد داری که در مسافرتت در فلان منزل آنچنان خسته بودی که خوابت برد. و وقتی بیدار شدی که آفتاب طلوع کرده و نماز صبحت قضا شده بود؟! اگر خداوند متعال آنچه را که در دنیاست به تو داده بود، جبران دو رکعت نماز قضای تو نمی‌شد .[۱]

[۱]. جبهه و جهاد اکبر، ص ۱۰۷.

افسوس آخرین نماز شب

شب قبل از عملیات محرم، برادر مهدی سامع تا بعد از نیمه شب به شناسائی رفته بود و دیر وقت خسته و کوفته برگشته و به خواب رفت. بچه ها که برای نماز شب بیدار شده بودند او را بیدار نکردند چراکه خسته بود و شب بعد هم باید در عملیات شرکت می کرد. صبح که برای نماز بیدار شد گفت: مگر سفارش نکرده بودم مرا برای نماز شب بیدار کنید؟ آه سردی کشید و گفت: افسوس! شب آخر عمرم نماز شب ام قضا شد! فردا شب عملیات آغاز شد و در حین عملیات، مهدی به خیل عظیم شهدای اسلام پیوست .[۱]

[۱]. جا نماز معطّر، ص ۲۰.

نماز و کودکان

روزی پیغمبر اکرم با جمعی از مسلمین در نقطه ای نماز می گذارد. موقعی که آن حضرت به سجده می رفت حسین - علیه السّلام- که کودک خردسالی بود به پشت پیغمبر سوار می شد و پاهای خود را حرکت می داد و هی هی می کرد. وقتی پیغمبر می خواست سر از سجده بردارد او را می گرفت، پهلوی خود به زمین می گذارد. باز در سجده ی دیگر، و تا پایان نماز طفل مکرر به پشت پیغمبر سوار می شد. یک نفر یهودی ناظر این کار بود. پس از نماز به حضرت عرض کرد: شما با کودکان خود طوری رفتار می کنید که ما هرگز چنین نمی کنیم. پیغمبر اکرم در جواب فرمود: اگر شماها به خدا و رسول خدا ایمان می داشتید به کودکان خود عطوف و مهربان بودید.

مهر ومحبت پیغمبر عظیم الشأن نسبت به کودک، مرد یهودی را سخت تحت تأثیر قرار داد و صمیمانه آئین مقدّس اسلام را پذیرفت .[۱]

[۱]. بحار الانوار، جلد ۱۰، ص ۸۳.

نماز مادر برای صبر

قافله‌ای از حاجیان در صحرا به خیمه زنی رسیدند، خواستند استراحت نمایند. اجازه گرفتند و در خیمه‌اش وارد شدند. زن گفت ای زائران خانه خدا خوش آمدید؛ شتران من به چَرا رفته‌اند وقتی برگشتند از شما پذیرایی می‌کنم. زن بیرون شد از دور چوپان مویه کنان می‌آمد به زن گفت: شترها نزدیک چاه آب که رسیدند هجوم آوردند و پسرت را به چاه افکندند. بدیهی است چاه‌هایی کذایی که عمق زیاد و آب فراوان دارد افتادن در آنها مُردن است و امید نجاتی نیست.

زن جلو رفت تا چوپان را آرام کند گفت ما میهمان داریم صدا نکن مبادا میهمان‌ها ناراحت شوند، میهمان نوازی، لازمه مسلمانی است. فوراً دستور داد گوسفندی کُشتند و آماده برای پذیرایی شد.

وقتی زن وارد خیمه شد حاجی‌ها به او گفتند ما خیلی متأسفیم که چنین جریانی رُخ داده و در چنین موقعی مزاحم شدیم.

زن گفت آقایان حُجّاج من نمی‌خواستم شما بفهمید و متأثر شوید ولی حالا که دانستید پس اذن بدهید من دو رکعت نماز بخوانم، چراکه خدا در قرآن فرموده: «وَاستَعینُوا بالصَّبرِ وَ الصَّلوه» به نماز طلب یاری کنید. من هم برای بردباری در این مصیبت نماز بخوانم.

((من و شما اسمی از اهل قرآن داریم، زن بیابانی به یک آیه قرآن عمل می‌کند. از نماز))

بعد گفت که کدامتان می‌توانید قرآن بخوانید؟ یکی از حاجی‌ها شروع به خواندن آیات اِسترجاع کرد «وَلَنَبلَُونّهم بشَیء مِنَ الخَوفِ وَالجُوع...» زن گفت خدایا اگر بنا بود کسی در این دنیا بماند باید حبیبت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌ماند پروردگارا در قرآن مجیدت امرِ به صبر فرمودی و وعده اَجر دادی، من در مصیبت جوانم صبر می‌کنم تو هم در عوض پاداشت را شاملِ حال من گردان و این جوانم را بیامرز .[۱]

داستان درباره نماز

دو رکعت نماز برای خدا

روزی دو شتر بزرگ و چاق برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هدیه آوردند.حضرت به اصحاب خود فرمود: آیا کسی هست در میان شما که دو رکعت نماز بخواند و در قیام و رکوع و سجود و وضو و خشوع اهتمام به امور دنیا نداشته و در قلب او فکر دنیا نبوده باشد تا من یکی از این دو شتر را به او بدهم؟ کسی جواب نگفت. سه مرتبه این جمله را فرمود. کسی جواب او را ند اد مگر علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) برخاست و عرض کرد یا رسول الله من می‌خوانم و از اول نماز تا آخر چیزی از دنیا به خاطرم راه نداده فکر دنیا را نمی‌کنم.

رسول خدا: بخوان. علی نماز را خوانده و تمام کرد. جبرئیل نازل شد و عرض کرد یا رسول الله یکی از دو شتر را به علی بده. رسول خدا: من با علی شرط کرده بودم چیزی از دنیا به قلبش راه ندهد ولی علی در سلام نماز به خاطرش آورد من کدام یکی را بگیرم بزرگش را یا چاقش را. جبرئیل: یا محمد خداوند می‌فرماید که علی فکر می‌کرد بزرگ را بگیرم یا چاقرا گرفته قربانی کنم و در راه خدا صدقه بدهم و این فکر علی در سلام نماز برای خدا بود، نه برای دنیا. رسول خدا یک شتر از آن دو شتر را به علی (علیه السلام) داد .[۱]

[۱]. مناقب، ج ۱، ص ۳۰۲.

دو رکعت نماز برای خدا

روزی دو شتر بزرگ و چاق برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هدیه آوردند.حضرت به اصحاب خود فرمود: آیا کسی هست در میان شما که دو رکعت نماز بخواند و در قیام و رکوع و سجود و وضو و خشوع اهتمام به امور دنیا نداشته و در قلب او فکر دنیا نبوده باشد تا من یکی از این دو شتر را به او بدهم؟ کسی جواب نگفت. سه مرتبه این جمله را فرمود. کسی جواب او را ند اد مگر علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) برخاست و عرض کرد یا رسول الله من می‌خوانم و از اول نماز تا آخر چیزی از دنیا به خاطرم راه نداده فکر دنیا را نمی‌کنم.

رسول خدا: بخوان. علی نماز را خوانده و تمام کرد. جبرئیل نازل شد و عرض کرد یا رسول الله یکی از دو شتر را به علی بده. رسول خدا: من با علی شرط کرده بودم چیزی از دنیا به قلبش راه ندهد ولی علی در سلام نماز به خاطرش آورد من کدام یکی را بگیرم بزرگش را یا چاقش را. جبرئیل: یا محمد خداوند می‌فرماید که علی فکر می‌کرد بزرگ را بگیرم یا چاقرا گرفته قربانی کنم و در راه خدا صدقه بدهم و این فکر علی در سلام نماز برای خدا بود، نه برای دنیا. رسول خدا یک شتر از آن دو شتر را به علی (علیه السلام) داد .[۱]

[۱]. مناقب، ج ۱، ص ۳۰۲.

عشق واقعی به خدا

در کنار شهری خارکنی زندگی می‌کرد که فقر و فاقه او را به شدت محاصره کرده بود.

روزها در بیابان گرم، همراه با زحمت فراوان و بی‌دریغ مشغول خارکنی بوده و پس از به دست آوردن مقداری خار، آن را به پشت خود بار نموده به شهر می‌آورد و به قیمت کمی می‌فروخت.

روزی در ضمن کار صدای دور شو، کور شو، شنید، جمعیتی را با آرایش فوق العاده در حرکت دید، برای تماشا به کناری ایستاده دختر زیبای امیر شهر به شکار می‌رفت، و آن دستگاه با عظمت از آن او بود.

در این حین چشم جوان خارکن به جمال خیره کننده ی او افتاد و به قول معروف دل و دین یکجا در برابر زیبایی خیره کننده او سودا کرد.

قافله عبور کرد و جوان ساعت‌ها در اندوه و حسرت می‌سوخت. توان کار کردن نداشت، لنگ لنگان به طرف شهر حرکت کرد.

به حال اضطراب افتاد، دل خسته و افسرده شده، راه به جایی نداشت، میل داشت بدون هیچ شرطی، وسیله ازدواج با دختر شاه برایش فراهم شود.

دانشوری آگاه او را دید، از احوال درونش باخبر شد، تا می‌توانست او را نصیحت کرد ولی پند دانشور بی‌فایده بود و نصیحت او اثر نداشت و آنچه عاشق را آرام می‌کرد فقط رسیدن به محبوبش بود.

مرد دانشور آخر به او گفت:

«تو که از حسب و نسب و جاه و مال، شهرت و اعتبار و زیبائی بهره‌ای نداری و عشق خواسته تو از محالات است و اکنون که راه به بن‌بست رسیده، برای پیدا شدن چاره‌ی درد جز رفتن به مسجد و قرار گرفتن در سلک عابدین راهی نمی‌بینم. مشغول عبادت شو شاید از این راه به شهرت رسیده و گشایشی در کارت حاصل شود.»

خارکن فقیر پند دانشور را به کار بست، کوه و دشت و کار و کسب خویش را رها کرد و به مسجدی که نزدیک شهر بود و از صورت آن جز ویرانه‌ای باقی نمانده بود آمد و بساط عبادت خود را جهت جلب نظر اهالی در آنجا پهن کرد.

کم‌کم کثرت عبادت و به خصوص نمازهای پی‌درپی، به تدریج او را در میان مردم مشهور کرد، آهسته آهسته ذکر خیرش دهان به دهان گشت و همه جا سخن او به میان آمد.

آری سخن از عبادت و پاکی و رکوع و سجود او در میان مردم آنچنان شهرت گرفت که آوازه او به گوش شاه رسید و شاه با کمال اشتیاق قصد دیدار او کرد.

شاه روزی که از شکار باز می‌گشت، مسیرش به کلبه‌ی عابد افتاد برای دیدن او عزم خود را جزم کرد و بالاخره همراه با ندیمان، با کبکبه شاهی قدم در مسجد خراب گذاشت.

پادشاه در ضمن زیارت خارکن فقیر و دیدن وضع عبادت او، به ارادتش افزوده شد، شاه تصور می‌کرد به خدمت یکی از اولیاء بزرگ الهی رسیده، تنها کسی که خبر داشت این همه عبادت و آه و ناله قلابی و توخالی است خود خارکن بود.

در هر صورت پادشاه سر سخن را با آن جوان باز کرد و کلام را به مسأله ازدواج کشید، سپس با یک دنیا اشتیاق داستان دختر خود را مطرح کرده که ای عابد شب زنده‌دار، تو تمام سنت‌های اسلامی را رعایت کرده‌ای مگر یک سنت مهم و آن هم ازدواج است، می‌دانی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مساله ازدواج چه تأکید سختی داشت. من از تو می‌خواهم به اجرای این سنت مهم برخیزی و فراهم آوردن وسیله‌ی آن هم با من، علاوه بر این من میل دارم که تو را به دامادی خود بپذیرم، زیرا در سراپرده خود دختری دارم آراسته به کمالات و از لطف الهی از زیبایی خیره کننده‌ای هم برخوردار است، من از تو می‌خواهم به قبول پیشنهاد من تن در دهی، تا من آن پری‌روی را با تمام مخارج لازمه در اختیار تو قرار دهم!

جوان بعد از شنیدن سخنان شاه در یک دنیا حسرت فرو رفت و در جواب شاه سکوت کرده و شاه به تصور اینکه حجب و حیاء و زهد و عفت مانع از جواب اوست چیزی نگفت، از جوان عابد خداحافظی کرد و به کاخ خود رفت، ولی تمام شب در این فکر بود که چگونه زمینه‌ی ازدواج دخترش را با این مرد الهی فراهم کند.

صبح شد، شاه یکی از دانشوران را خواست و داستان عابد را با او در میان گذاشت و گفت به خاطر خدا و برای اینکه از قدم او زندگی من غرق برکت شود نزد او رو و وی را به این ازدواج و وصلت حاضر کن.

عالم آمد و پس از گفتگوی بسیار و اقامه و دلیل و برهان و خواندن آیه و خبر، جوان را راضی به ازدواج کرد.

سپس نزد شاه آمد و رضایت عابد را به سلطان خبر داد، سلطان از این مساله آن چنان خوشحال شد که در پوست نمی‌گنجید.

مأموران شاه به مسجد آمدند و با خواهش و تمنا لباس دامادی شاه را به او پوشاندند و او را مانند نگینی در حلقه گرفتند و با کبکبه و دبدبه شاهی به قصر آورند. در آنجا غلامان و کنیزان دست به سینه برای استقبال او صف کشیده بودند و امیران و دبیران و سپاهیان جهت احترام به داماد شاه گوش تا گوش ایستاده بودند.

وقتی قدم به بارگاه شاه گذاشت و چشمش به آن همه جلال و شکوه و عظمت افتاد، غرق در حیرت شد و ناگهان برق اندیشه درون جان تاریکش را روشن کرد، به این مساله توجه نمود، من همان جوان فقیر و آدم بدبختم، من همان خارکن مسکین و دردمندم، من همانم که مردم عادی حاضر نبودند سلامم را جواب بدهند، من همان گدای دل سوخته‌ام که از تهیه‌ی قرص نان جویی و پارچه‌ای کهنه عاجز بودم، من همان پریشان عاجز و بینوای مستمندم!

آری جوان بر اساس آیات الهی به فکر فرو رفت، که من همان خارکنم که بر اثر عبادت میان تهی، و طاعت ریایی به این مقام رسیدم، آه بر من، حسرت و اندوه از من، اگر به عبادت حقیقی و طاعت خالص اقدام می‌کردم چه می‌شدم؟

در غوغای پر از آرایش ظاهری دربار، چشم دل خارکن باز شد، جمال دوست در آئینه‌ی دلش تجلی کرد. با قدم اراده و عزم استوار، پای از دربار بیرون گذاشت و از کنار آغوش آن پری‌وش کناره گرفت و به سوی نماز و عبادت واقعی و بندگی حقیقی خدا حرکت کرد. وقتی نماز ریائی و میان تهی و الفاظ بی‌معنی این گونه برای حل مشکل مدد کند، نماز واقعی و عبادات خالصانه، و طاعت بی‌ریا چه خواهد کرد ؟[۱]

لطیف راشدی سرود شکفتن، ص ۱۵

[۱]. کتاب عرفان اسلامی، جلد ۵، به نقل از کتاب طاقدیس مرحوم ملا احمد نراقی.

فکر پریشان در نماز

سید هاشم امام جماعت مسجد «سردوزک» بعد از نماز منبر رفتند. در ضمن توصیه به لزوم حضور قلب در نماز فرمودند: روزی پدرم می‌خواست نماز جماعت بخواند. منهم جزء جماعت بودم ناگاه مردی به هیئت دهاتی وارد شد. از صفوف عبور کرد تا صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت. مؤمنین از اینکه یک نفر دهاتی در صف اول ایستاده ناراحت شدند. او اعتنایی نکرد و در رکعت دوم در حال قنوت، نمازش را فُرادا کرد و نمازش را به تنهایی به اتمام رساند. همان جا نشست و مشغول نان خوردن شد. چون نماز تمام شد مردم از هر طرف به او حمله و اعتراض کردند او جواب نمی‌داد. پدرم فرمود: چه خبر است؟ گفتند: مردی دهاتی و جاهل به مسجد آمد و در صف اول پشت سر شما اقتدا کرد. آنگاه وسط نماز قصد فُرادا کرده و پس از اتمام نماز، نشسته نان می‌خورد. پدرم به آن شخص گفت چرا چنین کردی؟ در جواب گفت: سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم؟ پدرم گفت که در حضور همه بگو؟ گفت: من وارد این مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت با شما بهره‌مند شوم. چون اقتدا کردم، دیدم شما در وسط حمد از نماز بیرون رفتید و در این حال واقع شدید که من پیر شده‌ام و از آمدن مسجد عاجز شده‌ام، الاغی لازم دارم پس به میدان الاغ فروش‌ها رفتید و خری را انتخاب کردید. و در رکعت دوم در خیال تدارک خوراک و تعیین جای او بودید. من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما باشم، لذا نماز خود را تمام کردم این را بگفت و رفت. پدرم بر سر خود زد و ناله کرد و گفت: این مرد بزرگی است او را بیاورید: من با او کار دارم. مردم رفتند که او را بیاورند، ناپدید گردید، و دیگر دیده نشد .[۱]

[۱]. راهنمای سعادت، ص ۱۵۲.

داستان درباره نماز

نماز غلام پرهیزگار

سالی در مدینه قحطی و خشکسالی بود و مردم در صحرا و بیابان می‌رفتند و دعا می‌کردند، نماز می‌خواندند، شخصی می‌گوید من غلامی را در خلوت و تنهایی دیدم که نماز می‌خواند و عبادت می‌کرد، از خشوع و گریه‌ای که می‌کرد و مناجاتی که با حق کرد و از دعائی که کرد بارانی آمد که مجذوب او شدم و شک نکردم که آمدن باران از دعا و نماز او بوده است، لذا دنبالش را گرفتم هر جور هست من باید این غلام را در اختیار بگیرم و صاحب او شوم برای اینکه غلام او بشوم. دنبال او را گرفتم، آمد و آمد و رفت به خانه‌ی امام زین العابدین (علیه السلام). این شخص رفت خدمت حضرت سجاد (علیه السلام) و گفت: آقا شما یک غلامی دارید من این غلام را می‌خواهم از شما بخرم، نه برای اینکه غلام من باشد، می‌خواهم او مخدوم من باشد و من می‌خواهم خدمتگزار او باشم، منت‌گذار و آن را به من بفروش. حضرت فرمود: آن را به تو می بخشم. تا بالاخره آن غلام را حاضر می‌کنند حضرت می‌گوید همین را می‌گویی؟ شخص می‌گوید: بله. حضرت می‌فرماید: ای غلام، این شخص مالک تو است، غلام یک نگاه حسرت باری به من کرد و گفت: تو که بودی که آمدی و مرا از مولایم جدا کردی؟

نماز غلام پرهیزگار

سالی در مدینه قحطی و خشکسالی بود و مردم در صحرا و بیابان می‌رفتند و دعا می‌کردند، نماز می‌خواندند، شخصی می‌گوید من غلامی را در خلوت و تنهایی دیدم که نماز می‌خواند و عبادت می‌کرد، از خشوع و گریه‌ای که می‌کرد و مناجاتی که با حق کرد و از دعائی که کرد بارانی آمد که مجذوب او شدم و شک نکردم که آمدن باران از دعا و نماز او بوده است، لذا دنبالش را گرفتم هر جور هست من باید این غلام را در اختیار بگیرم و صاحب او شوم برای اینکه غلام او بشوم. دنبال او را گرفتم، آمد و آمد و رفت به خانه‌ی امام زین العابدین (علیه السلام). این شخص رفت خدمت حضرت سجاد (علیه السلام) و گفت: آقا شما یک غلامی دارید من این غلام را می‌خواهم از شما بخرم، نه برای اینکه غلام من باشد، می‌خواهم او مخدوم من باشد و من می‌خواهم خدمتگزار او باشم، منت‌گذار و آن را به من بفروش. حضرت فرمود: آن را به تو می بخشم. تا بالاخره آن غلام را حاضر می‌کنند حضرت می‌گوید همین را می‌گویی؟ شخص می‌گوید: بله. حضرت می‌فرماید: ای غلام، این شخص مالک تو است، غلام یک نگاه حسرت باری به من کرد و گفت: تو که بودی که آمدی و مرا از مولایم جدا کردی؟

شخص می‌گوید: من به او گفتم قربان تو؛ من تو را نگرفتم برای اینکه خدمتگزار خودم قرار بدهم من تو را گرفتم برای اینکه خدمتگزار تو باشم برای اینکه من در تو چیزی دیدم که در کسی دیگر ندیده‌ام، من جز برای اینکه خدمتگزار باشم هیچ قصد و غرضی نداشتم من می‌خواهم از محضر تو استفاده بکنم و بهره ببرم بعد جریان را به او گفتم، تا سخن من تمام شد رو کرد به آسمان و گفت: خدایا این رازی بود بین من و تو، من نمی‌خواستم بندگان تو اطلاع پیدا کنند حالا که بندگانت را مطلع کرده‌ای خدایا من را ببر، همین را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد .[۱]

[۱]. داستان راستان

نماز جماعت چشم‌چران

به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: فلان جوان که در نماز جماعت شما حاضر می‌شود چشم‌چران است و به نامحرم نگاه می‌کند. حضرت فرمود: او را به حال خود واگذارید که این نماز جماعت سبب ترک این عادت زشتش می‌شود. بعد ازمدتی به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر دادند که آن جوان موفق به توبه از آن عادت زشت شده است.

نابینا و نماز جماعت

یک نفر نابینا به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید و عرض کرد من نابینا (یا شب کور) هستم صدای اذان جماعت را می‌شنوم ولی کسی نیست که دستم را بگیرد و مرا به جماعت برساند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: از منزل خود تا مسجد، طنابی ببند، هنگام نماز جماعت، آن طناب را بگیر و با راهنمایی آن خود را به مسجد برسان و در نماز جماعت شرکت کن .[۱]

[۱]. تهذیب الاحکام جدید، ج ۲، ص ۲۶۶.

نماز همه چیز ماست

یکی از اسراء نمازش که تمام شد، سربازش عراقی صدایش کرد و گفت: - شماها از نماز خواندن خسته نمی شوید؟ همیشه می بینم چند نفر در حال نماز هستید، حتی شبها و نیمه شبها، شما خواب ندارید؟ آن برادر با آرامش رو به سرباز عراقی کرد و جواب داد: - ما به خاطر همین نماز اینجا اسیر شده ایم. نماز همه چیز ماست. نماز نور چشم ماست .[۱]

[۱]. زخم شقایق، ص ۵.

شعر درباره نماز

16. نام شعر: گُل ناز شاعر: رحیم سینایی

گُل زیبای ناز می‌مانی

غزلی پُرزِ راز می‌مانی

تو پُر از موج وچینی وشکنی

تُند رود هراز می‌مانی

تونباشی نوا ندارد چنگ

همه نُتهای ساز می‌مانی

همه دارند آرزوی ترا

مثل عمر دراز می‌مانی

هرکس از تو روایتی دارد

چون قنوت نماز می‌مانی

مثل دیوان حافظی تو لطیف

16. نام شعر: گُل ناز شاعر: رحیم سینایی

گُل زیبای ناز می‌مانی

غزلی پُرزِ راز می‌مانی

تو پُر از موج وچینی وشکنی

تُند رود هراز می‌مانی

تونباشی نوا ندارد چنگ

همه نُتهای ساز می‌مانی

همه دارند آرزوی ترا

مثل عمر دراز می‌مانی

هرکس از تو روایتی دارد

چون قنوت نماز می‌مانی

مثل دیوان حافظی تو لطیف

کی شوی بسته باز می‌مانی

آن سه بیتی زِ سعدی شیراز

تا ابد درفراز می‌مانی

من زمینی تو آسمان جاهی

تیز پَر شاهباز می‌مانی

نفسم درهوای تو گرم است

بهر« سینا» نیاز می مانی

رحیم سینای...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

17. نام شعر: نماز شاعر: ژیلاراسخ

نماز

من به هنگام نماز

فرصت خوب دوصد راز و نیاز

گفته ام با خود خالق همه ی سرِّ نیاز

که تو معشوقی و من

عاشقت ای مه ناز

دل این بنده ی وامانده

در این شیب وفراز

تو خدایا بنواز

-

وقتی که باد می وزد

شبیه تو می شوم وُ ،دروغ هایم به هوای

دیدنت " پر "می گیرند

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

18. نام شعر: بگو حافظ شاعر: حورالعین اوجاقی

بگو حافظ

بگو حافظ به دیوانت پناه آورده ام امشب

به سوی قبله ات رو کرده ام امشب

نماز م را به سوی لاله های سرخ میخوانم

نیازم را ز دست تاک های سبز می خواهم

سرود مثنوی را از غزلهای تو می جویم

وعطر شعرهایت را ززلف یار می بویم

ببین مستانه سر پای غزلهای تو می سایم

و گر قالب تهی گردد به سویت باز می آیم

که شاید حورالعین شعرهای نغز تو باشم

و شاید روح بیتی نا سروده در دلت باشم

بدون تو سرای دل بیا با نیست نا زیبا

شکافم سینه را یا که شکیبم با همه غمه...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

19. نام شعر: نماز شاعر: هومان خورشاد

در هاله ای از نور

در اوج سکوت

شب من لبالب است از عطر وضو

و سپیدی چادر نمازم

با عطر گل یاس سجاده ام

در هم امیخته است

به نماز می ایستم

فرشتگان

از انتهای نور می آیند

انان نیز سر به سجده گاه می سایند

قلبم از نور پر میشود

و خانه ام از گل

روحم پر میکشد به اوج

و بر وجودم بارانی میبارد

که در زیر آیات آن

خیس میگردم از کلام

و پر میشوم از اشتیاق

دانه ای انگور کافیست

تا عاشقم کند

به ایستم برای نماز ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

20. نام شعر: نماز عشق شاعر: مهدی دشتی(غریبه)

بدیدم یک گلی در شورونازاست

کنارش بلبلی غرق نیاز است

میان بلبل وگل یک جوانی

به سجاده نشسته در نماز است ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

شعر درباره نماز

11. نام شعر: دوبیتی نماز شاعر: ولی الله جعفری

کلید آسمانها در نماز است

بدان معراج ما اندر نیاز است

اگر خواهی رسی روزی به وصلش

همه تقریب حق اندر نماز است ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

11. نام شعر: دوبیتی نماز شاعر: ولی الله جعفری

کلید آسمانها در نماز است

بدان معراج ما اندر نیاز است

اگر خواهی رسی روزی به وصلش

همه تقریب حق اندر نماز است ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

12. نام شعر: نماز صبح شاعر: مهناز سعیدی جهانگرد

سحرگاهان بپاخیز و خوابیدن رها کن

به پیمانی که داری با خدایت اعتنا کن

نماز صبح خوان و نیایش کن بگو شکر

برای اهل ، دین و دنیایت دعا کن

اجابت می کند رب دو عالم هر دعایت

تو هم از صبح تا شب ، اقتدا کن

چو خواندی تو نماز بامدادان

در آن دم، بهر روزی حلالت هم ثنا کن

در آخر گو ، کرامت کن شفا ده بارالها

خودت گفتی که می بخشی ، به عفو ما وفا کن ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

13. نام شعر: نماز شاعر: مهیار

آبی سیاه

راهی خالی

خاری بی درد

دستی بی پول

دری بسته

آخر مارا چه آیت

اندر جهان بمانیم

راه فرار بدانم آن را به تو بگویم

چو نماز خوانی راهت بسازی

نماز است نور راهی

گر آن بدانی زمین نمانی

راه بهشت را تو خود بیابی ...

♡♥♡♥♡♥♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

14. نام شعر: دو رباعی شاعر: حسن امتحانی

وقتی که طلوعت سبب این مد شد

برچشمه دوست دارمت لب سدشد

باشیکترین واگن عاشق شده ام

ازریل دوچشم توقطارم ردشد

پیچیده ترین ساده دنیاست نماز

پنهان شده ایی شبیه پیداست نماز

یک سیستم بی بدیل تاروز ابد

فن آور آن خدای تنهاست نماز ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

15. نام شعر: ماه، نماز هم نکرد شاعر: غلامعلی اکبرنژاد

ماه اگرچه کامل است

لیک برای دلبرش

پنجره باز هم نکرد

وقت نماز هم گذشت

راز و نیاز هم نکرد

لیک خدای مهربان

درب نبسته باز کرد

قلب شکسته ی مرا

مملوِ از نماز کرد

من همه محو صحبتش

او سرِ خنده باز کرد

چشمِ ترم به شانه اش

لعلِ لبش مَجاز کرد ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

شعر درباره نماز

6. نام شعر: نماز شاعر: محسن اکبری (همسفر)

نماز آرام جان مومنین است

کلید مشکلات این زمین است

نمازعرض نیاز بر بی نیاز است

ستون دین ورخشان چون نگین است

نماز حبل المتین مرسلین است

سعادت دردوعالم اینچنین است

نماز خون حسین آن شاه دین است

و دشت کربلا زنده براین است

نماز درگورمومن همنشین است

به محشراولین پرسش همین است

نمازبرخاتمیت نورعین است

به محراب غرق خون سر بر زمین است

نماز راهی به سوی آسمان است

ولی افسوس که شیطان در کمین است

نمازای همسفرفتح بهشت است

ولیکن با عمل او هم سرشت است ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

6. نام شعر: نماز شاعر: محسن اکبری (همسفر)

نماز آرام جان مومنین است

کلید مشکلات این زمین است

نمازعرض نیاز بر بی نیاز است

ستون دین ورخشان چون نگین است

نماز حبل المتین مرسلین است

سعادت دردوعالم اینچنین است

نماز خون حسین آن شاه دین است

و دشت کربلا زنده براین است

نماز درگورمومن همنشین است

به محشراولین پرسش همین است

نمازبرخاتمیت نورعین است

به محراب غرق خون سر بر زمین است

نماز راهی به سوی آسمان است

ولی افسوس که شیطان در کمین است

نمازای همسفرفتح بهشت است

ولیکن با عمل او هم سرشت است ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

7. نام شعر: نماز شاعر: سبحان اسلامی

مسجد ما وقت نماز چند دقیقه ای باز است.

زود نیایی تا اذان چند دقیقه ای وقت است . راستی یادت باشد مسجد را چند سالی است میسازند و کمک مستحب !

چه نمازی میخواند قصاب محل و چه نمازی خواند تاجر، حرف صادش هنوز در گوشم هست .

ای کاش نماز را میفهمیدم ، ای کاش به قد قامت ،ذهنم می ایستاد.

ای کاش به سجده ،دلم می افتاد

ای کاش سلامم برای جدایی نبود ...

ای کاش نماز میخواندم نه نماز ! ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

8. نام شعر: نماز عشق شاعر: سعیدمطوری(مهرگان)

نماز عشق

دل که به سوی تو روان می شود

عشق تو بر همگان عیان می شود

بارها نجابت کردم ونگفتم به تو

حال تمام وجودم زبان می شود

شبها به سرمای دوریت گرفتارم

روزها سخت چون خزان می شود

قطره...قطره اشک شدم زدوریت

هجوم اشک در چشمان می شود

گونه هایم خیس از اشک غم تو

شوریش رسیده به لبان می شود

بر بلندترین مناره فریادت زده ام

می گویم بلند فریادم اذان می شود

نفس...نفس به نماز عشق بخوانم

لاله پیش نماز عاشقان می شود

دلخوشیم به دو رکعت نماز عشق

نمازم عشق این زمان ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

9. نام شعر: نماز مغرب شاعر: حامدمحمدی

نماز مغرب امشب بیاد عشق بر پا کن (الله اکبروالله اکبر)

نماز مغرب روامشب بیاد عشق برپا کن واسم از درگه حق مهربونیت روتمنا کن بخواه عشق روازاون قادزکه هر ناگفته می دونه که هر نا خونده می خونه هوا اون صدا اون خدای عاشقا اون

ازامشب تا نماز مغرب هر شب کنارم باشو یارم باشوبا من با من عاشق مدارا کن بگو یارب منورسوای رسواکن تو قلبم اتش افروزان رو غوغا کن

اگه عشق منی امشب نماز رو همصدا با قلب من ذکر خدایا کن الهی ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

10. نام شعر: نماز طوطی وار شاعر: عباس پناه

نشان عبد صالح در نماز است

به حق راز ونیازت در نمازاست

عمل گر ما کنیم بر حمد وسوره

بهشت جاودانت در نماز است

جماعت را نظر کن در صلاتش

شکوه و وحدت ونظم در نماز است

گرفتاری و مشکل در امورات

سبب بی اعتنائی در نمازاست

صراط المستقیم گوئیم به حمدش

هدایت خواهی و حب درنماز است

هر آنچه ما بخوانیم مثل طوطی

بسی بی ارزش است آن درنمازاست ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

شعر درباره نماز

شعر های زیبا درباره ی نماز

1. نام شعر: فکر شاعر: سید نوید موسوی

دوست دارم در مورد همه چیز فکر کنم

درباره ی کلبه ی متروک وسط باغ

درباره ی رودی که تبدیل شده به یک جاده

درباره ی چوپانی که برّه اش رادر کوهها گم کرده است.

درباره ی حسرت پیز زن بیمار برای رفتن به امام زاده ی بالای تپّه

درباره ی کارگی که دوست دارد یک روز مرخصی با حقوق بگیرد.

و درباره ی خودم که چقدر بی فکرم. ...

شعر های زیبا درباره ی نماز

1. نام شعر: فکر شاعر: سید نوید موسوی

دوست دارم در مورد همه چیز فکر کنم

درباره ی کلبه ی متروک وسط باغ

درباره ی رودی که تبدیل شده به یک جاده

درباره ی چوپانی که برّه اش رادر کوهها گم کرده است.

درباره ی حسرت پیز زن بیمار برای رفتن به امام زاده ی بالای تپّه

درباره ی کارگی که دوست دارد یک روز مرخصی با حقوق بگیرد.

و درباره ی خودم که چقدر بی فکرم. ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

2. نام شعر: دو سه بیت شبانه شاعر: ر.امید

می نویسم دو سه بیتی از شبم

تا بیاد رو سنگ تنهایی من

دو سه بیتی از همه عمر سیه

که شده باعث رسوایی من

چه تبه شدم همه عمر عزیز

به غم دو روز دنیایی من

همه رفته اند و آخر تو ببین

همه این سکوت تنهایی من

همه خجلتم ز این تیرگیها

شده قلب من سیاه تر از شبم

می گم ای خدا ببخشم از گناه

به همان دعا که اومد به لبم

تو ببخشم ای خدا که قادری

تو میدونی تیرگی حق منه

ولی تو نماز هر شبم ببین

دلم از عشق تو هق هق می زنه

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

3. نام شعر: نماز شاعر: اطهر مهر ابیان ( پرتو)

نماز آن اتصال باخدا

نماز آن گوهر بی انتها

نماز آن لطف سرشار از یقین

نماز آن معنی یکتای دین

نماز آن شور مستی در عمل

نمازآن نور هستی از ازل

نماز عبد یعنی بنـد گی

عبادت در عمل ّدرزنـدگی

شکوه آن به همرنگی بود

جماعت اصل یکرنگی بود ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

4. نام شعر: نماز شاعر: فاطمه حیدری

از خدا رسیده بودی

بی خداحافظی...موندم

با یه عطر عارفانه

واسه تو نماز خوندم

در خونه رو نبستی

قفله اما چمدونت

سرسپرده ی قدیمی

واسه کی میجوشه خونت؟

.....

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

5. نام شعر: نماز شاعر: جاسم ثعلبی

صدا از بارگاه مسجد دور

ندا می کرد ای مومن اذان است

اذان صبح بر پا وقت رحمت

نماز صبح شد نورش نهان است

برو دست وضو گیر ای مسلمان

چو وقت گفتگو با میزبان است

دعایت مستجاب ای هر که خوانی

نماز پنج گانه در امان است

نماز شب نماز الاوسطی را

به وقت خویش خوانی جاودان است

نماز ظهر و عصر در روز جمعه

امام جمعه سردار سران است

توکل کن ببر غلاب شیطان

بمانی در کسل کو شادمان است

شنیدی با بنی آدم و حوا

چه ...

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥

123
4
5678
last